نامه تند عبدالکریم سروش علیه داوری؛ سروش از پس خودش برنمیآید!
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۶۶۲۷۷
عصر ایران نوشت: یادداشت سراسر فحش عبدالکریم سروش علیه رضا داوری، اگرچه نکتۀ تازهای در بر نداشت و تلنباری از تکرار مکررات بود، ولی بهانهای است برای طرح چند نکته دربارۀ دکتر سروش.
دکتر سروش پنج ماه دیگر ۷۸ ساله میشود. اینکه فردی ۷۸ ساله این قدر انگیزه داشته باشد برای تاختن به شخصی ۹۰ ساله، از عجایب است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سروش نامهاش را با این جمله شروع کرده: «در خبرها آمده بود که پژوهشگاهیان، موجود ... را که نه آبروی علمی دارد، نه سیاسی، در میزان "داوری" نهادهاند». این یعنی آن سهنقطه را با هر فحش رکیکی که مناسب میدانید، پر کنید!
تعداد فحشهای این نامه به قدری زیاد است که شمارش آنها آسان نیست. ولی بعضی از فحشها چنیناند: بیآبرو، سفله، مزدور، بیحریت، ذلیل، متفکرنما، مقلد، بیحیا، بیتواضع، جاهل، دروغگو، فحاش، چاپلوس، دریوزه، سیاهسابقه، مزدور به حد اعلا، ناجوانمرد، سابق بر ماکیاولی، خدمتگزار عملۀ ظلم، فرومایه، روندۀ راه رذالت، کارنامهسیاه، معلقزن، متملق، تبهکار، هتاک و ...
جالب اینکه سروش در نوشتهاش نوشته: «دیده نشده بود که به نام نقد به فیلسوفی فحش بدهند»!
اولا تاریخ تفکر سرشار از این فحشها و توهینهاست؛ چون متفکران هر چقدر هم دربارۀ اخلاق پرحرفی کنند، معمولا چندان اخلاقی نیستند. برخی از منتقدان مارکس میگفتند «سلاح دائمی او مشتی لجن است.» ثانیا بر فرض که "فحاشی به نام نقد یک فیلسوف" دیده نشده باشد و چنین کاری ابداع داوری باشد؛ معلوم نیست چرا سروش در این زمینه مقلد داوری است؟
ممکن است دکتر بگوید داوری اصلا فیلسوف نیست. ولی همۀ ما از سروش آموختهایم که در چنین مواردی، نظر "جامعۀ علمی" ملاک است. جامعۀ عالمان و متفکران در ایران، رضا داوری را فیلسوف میداند. البته نه فیلسوفی طراز اول؛ ولی به هر حال داوری هم مثل سروش (و بلکه بیشتر از سروش) عمری به فلسفه اشتغال داشته و به این اعتبار فیلسوف است.
در اینکه رضا داوری از مخالفان سرسخت لیبرالیسم و دموکراسی بوده، تردیدی نیست. داوری با علم هم موافقت چندانی ندارد. البته در گذر زمان از ضدیتش با علم کاسته شده. اما علم برای او چیز درخوری نیست. یعنی علم را هر چه بداند، "چراغ راه انسان در شناخت هستی" نمیداند.
تا جایی که من خبر دارم و شخصا هم تجربه کردهام، اگر از مواضع سابق و یا حتی فعلی دکتر داوری دربارۀ علم و لیبرالیسم و دموکراسی سؤال کنیم، استاد عصبانی میشود و بعدا هم میگوید آن حرفها را در یک "مصاحبه" بیان نکردم بلکه مشغول "گپ دوستانه" بودم.
آقای داوری قبلا در مصاحبه با مجلۀ شهروند امروز و روزنامۀ اعتماد چنین کاری کرده. مرید پایدارش، عبدالجواد موسوی هم یکبار با او مصاحبه کرده و طعم تکذیب استاد را چشیده! یعنی آقای داوری حتی مصاحبه با مریدش را هم گپ دوستانه دانست و گفت آن حرفها برای انتشار نبود.
به هر حال رضا داوری اساسا مخالف غرب لیبرال است، با کلیۀ مخلفاتش. اما آیا این دلیل میشود متنی سراسر فحش علیه او منتشر کنیم؟ آن هم فحشنامهای که از فرط تکراری بودن، خواندنش نیز ملالآور شده؟
در همین چند دهۀ اخیر، کلی فیلسوف و نافیلسوف نئومارکسیست و پستمدرنیست هزاران صفحه علیه لیبرالیسم و دموکراسی نوشتهاند. آیا دفاع از لیبرالدموکراسی مستلزم نوشتن چنین فحشنامههایی علیه یکایک آنهاست؟ پیداست که نه؛ بنابراین این اظهار نفرت پایانناپذیر سروش از داوری، کاملا مشکوک است به آبخوردن از آبشخورهای شخصی.
البته آدمیزاد حق دارد از هر کسی متنفر باشد. نفرت یعنی تنافر. یعنی بیزاری و دوری جستن. اگر کسی حال ما را بد میکند، میتوانیم پیگیر احوال و اخبارش نباشیم. اما اینکه مدام او را رصد کنیم و سپس ببندیمش به توپ فحش، انگار خودمان هم به آن "حال بد"، به آن همه فحاشی و پرخاشگری، نیاز داریم.
یکی از نزدیکان دکتر سروش چند سال قبل برای من تعریف میکرد که فلان شخص، که گویا نزد دکتر احترام ویژهای داشته، از دکتر انتقاد کرده که چرا علیه این و آن چنین نامههای تندی مینویسی و هر کس هر چه در نقدت میگوید، با چنین خشمی جوابش را میدهی؟
خلاصه اینکه، آن فرد "مقبول" از سروش خواسته بود که ترک عادت کند. اما سروش در جوابش گفته بود: «نمیتوانم. از پس خودم برنمیآیم.»
این ادب و ادبیات سروش، که دامن همه را هم میگیرد، از رضا داوری تا گلیشفته فراهانی، ظاهرا علتی جز این ندارد که دکتر از پس خودش برنمیآید! مولانا هم گفته اگر خارهای وجودت را در جوانی ریشهکن نکنی، در پیری بعید است از پس کندن آنها برآیی؛ و جالب است که دکتر سروش سالهاست مولانا درس میدهد، اما گوشش به پند مراد خودش هم پنبه بوده.
همین الان اگر به کانال تلگرام سروش سری بزنیم، فایلهای صوتی تدریس مثنوی و کیمیای سعادت را میبینیم. اینکه صبح اخلاقِ غزالی و عرفان مثنوی را تدریس کنیم و شب یک پیرمرد ۹۰ ساله را به توپ فحش ببندیم، عجیب نیست؟
وانگهی، اگر پرخاش بیپایان سروش به داوری، ناشی از مخالفت داوری با لیبرالیسم و دموکراسی و علم است، معلوم نیست چرا سروش به خودش پرخاش نمیکند؟ چون سروش فعلی هم، به قول خودش، اعتقاد چندانی به "انسانشناسی لیبرالیسم" ندارد و علم جدید را هم دچار "انحرافی عظیم" میداند.
از اینها گذشته، مباحث اخیر سروش دربارۀ "حقیقت"، باز به قول خود سروش، ممکن است به فاشیسم منتهی شود. کسی که نظرش، به گفتۀ خودش، شاید به دموکراسی منتهی شود و شاید به فاشیسم، و "نظرش" برایش مهمتر از "نتیجۀ نظرش" است و حاضر به کوتاهآمدن از رأی خودش نیست، قاعدتا پیه تندادن به فاشیسم را به تنش مالیده است و ابایی ندارد از اینکه در تاریخ روشنفکری ایران، شهره شود به کوچهدادن به فاشیسم؛ بنابراین چرا یک "فاشیست بالقوه" باید این همه به یک "فاشیست بالفعل" بتازد؟ مسئلۀ مهم اتفاقا این است که چرا یک لیبرال به آستانۀ فاشیسم رسیده است وگرنه داوری که هیچ وقت ادعای لیبرالیسم نداشته است.
آنچه داوری را به سمت نفی لیبرالیسم و دفاع رندانه از فاشیسم سوق داده، فقط مارکسیسم نبوده؛ پستمدرنیسم هم بوده. سروش هم اکنون با طناب پوسیدۀ پستمدرنیسم "حقیقت" را نفی میکند. حقیقتی که قرار بود ما را آزاد کند.
بگذریم. غرض یادآوری این نکته بود که این ادبیات در چنین سن و سالی، زیبندۀ یک مدرس مثنوی و نهجالبلاغه نیست. جواد طباطبایی معتقد بود سروش نقال مثنوی است و اخلاقی بودنش هم خلاصه میشود به "حرفزدن دربارۀ اخلاق". یعنی اخلاق در عملش تجلی نکرده و آن همه نقل مثنوی در سلوکش تاثیری نگذاشته.
به نظرم این داوری منصفانه نیست. سروش قطعا بیش از یک "اخلاقگرایِ فحاشِ تندخو" است. مثلا همین اواخر که جواد طباطبایی از دنیا رفت، سروش به ذکر خیر او پرداخت، ولی مصطفی ملکیان، که اخلاقیتر از سروش به نظر میرسد، در بند کینههای کهنه باقی ماند و کلمهای در گرامیداشت طباطبایی نگفت. خود طباطبایی هم وقتی که شاگرد قدیمی و ممتازش فیرحی درگذشت، سکوتی موهن پیشه کرد.
اما انگار دکتر هر چند وقت یکبار مغلوب "خودش" میشود و با ریختوپاش مشتی فحش بر کاغذ، از آن مغلوبیت وامیرهد و مدتی را به تدریس اخلاق و عرفان سپری میکند تا دوباره سر و کلۀ آن "خودش" پیدا شود؛ خودی که سروش از پساش برنمیآید.
داریوش شایگان هم از این وجه شخصیت سروش واهمه داشت. اسفند ۱۳۹۲ با او در خانۀ زیبایش مصاحبهای داشتم و به مناسبت، چند سوال هم دربارۀ روشنفکری دینی پرسیدم. شایگان جوابهای مختصری داد و عاقبت گفت: «من با آقای سروش دوستم. به این سوالهای شما جواب بدهم، ایشان عصبانی میشود و به من فحش خواهر و مادر میدهد!» به امید پیروزی دکتر بر خودش!
منبع: فرارو
کلیدواژه: عبدالکریم سروش قیمت طلا و ارز قیمت موبایل لیبرالیسم و دموکراسی دکتر سروش رضا داوری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۶۶۲۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سندسازی درباره نیکا شاکرمی برای به حاشیه بردن اعتراضات علیه اسرائیل
درپی انتشار گزارشی سرشار از ایرادات شکلی و محتوایی توسط بی بی سی جهانی درباره حادثه فوت نیکا شاکرمی، از معترضان اغتشاشات ۱۴۰۱، برخی نکات ماهیت این دروغپردازی را آشکار میکند.
۱- در نامه مورد استناد، ابتدائیات رایج مثل فونت نامههای اداری رعایت نشده است.
۲- در سندهای ادعایی بیبیسی، شماره پرونده سند بهطور ناشیانه حذف شده که احتمالا به دلیل برداشتن سربرگ از یک جستجوی ساده اینترنتی است.
۳- نامه محرمانه بدون مهر محرمانه است.
۴- نامه بدون تاریخ است.
۵- استفاده از عباراتی که در نامههای اداری رایج نیست.
۶- استفاده از نام ناجا در حالی که ناجا از سال ۱۴۰۰ تبدیل به فراجا شده است.
۷- تناقض میان ادعای مطرح شده در نامه مبنی بر بازداشت نیکا شاکرمی در ساعت ۸ بعد از ظهر با اظهارات مادر نیکا که پیش از این بارها گفته بود که در حدود ساعت ۲۳:۳۰ شب ۲۹ شهریور با نیکا حرف زده است.
۸- جنازه نیکا در حیاط یک ساختمان سه طبقه حوالی چهارراه امیراکرم پیدا شده در حالی که بیبیسی ادعا کرده جنازه زیر پل اتوبان یادگار امام (ره) رها شده است.
۹- رسیدگی به این اتهامات در حوزه حفاظت اطلاعات سپاه است و سازمان اطلاعات سپاه در هیچ شرایطی به بررسی اتهامات نیروهای سپاه ورود نمیکند در حالی که در مطلب بیبیسی بازجویی توسط اطلاعات سپاه انجام شده است.
۱۰- بیبیسی در این گزارش ریز مکالمات مأموران را هم ساخته است و نکته جالبتر آنکه برای اطمینان از درستی آن، مدعی شده از یک افسر سابق به اصطلاح اطلاعاتی ایرانی صحتسنجی کرده است. در این صحتسنجی نیز افسر مورد ادعای بیبیسی برای این ماجرا اطمینان کامل نمیدهد. بااینحال بیبیسی که خود علناً اعلام میکند که نمیتواند بهطور صددرصدی این روایت را تایید کند، اما گزارش را در سطح بینالمللی و در سرویس جهانی خود منتشر کرده، حتی فعل و انفعالات ماموران را تصویرسازی میکند.
۱۱- هیچ اسم یا نمایندهای از سازمان حفاظت اطلاعات سپاه به عنوان متولی و صاحب کار در نامه مورد استناد بی بی سی وجود ندارد.
۱۲- با وجود درون سازمانی بودن و طبقه بندی موضوع، در میان حاضران جلسه افرادی از نیروی انتظامی هم حضور دارند.
۱۳- فرمانده تیپ ویژه تهران بزرگ در مهر ماه ۱۴۰۱ سردار احمدنورعلی بوده نه سردار سیدرضا موسوی.
۱۴- حضور معاون اطلاعات قرارگاه ثارالله در جلسهای که به ریاست جانشین سازمان اطلاعات سپاه در محل معاونت اطلاعات قرارگاه ثارالله برگزار میشود، امری طبیعی و لازم است، اما در لیست، خبری از وی نیست.
۱۵- برگزاری ۱۶۰۰ نفرساعت یعنی ۷۰ روز تحقیق برای بحثی که پیچیدگی خاصی نداشته در اوج بحران طبیعی است؟!
۱۶- گزارش با ارجحیت آنی معمول نیست، ضرورت آنی بودن این گزارش چیست؟
۱۷- برای حفاظت، از عنوان رییس استفاده میشود نه فرمانده که در گزارش آمده به دستور فرماندهی حفاظت اطلاعات سازمان اطلاعات استان تهران...، مسئول حفاظت اطلاعات سازمان اطلاعات سپاه یک استان (اینجا تهران) سردار نیست.
۱۸- استفاده از عناوین به شکل غیرصحیح نشان دهنده عدم آشنایی با مجموعه سپاه است.
۱۹- در سپاه از عنوان بازرس و محقق در این موارد استفاده نمیشود، از عنوان کارشناس و... استفاده میشود.
۲۰- به کار بردن عبارات نامعقول و غیرمتعارفی مانند «دستش را داخل شلوار نیکا کرده بود» در گزارش رییس سازمان اطلاعات سپاه به فرمانده کل سپاه!
۲۱- آوردن نامهایی مانند سردار جلیلی، سردار مجلل، سردار مینویی که در اطلاعات سپاه وجود خارجی ندارند.
۲۲- بیبیسی چند ساعت پس از انتشار و مشخص شدن گاف هایش، نوشت: «برای حفظ امنیت افرادی که اسناد را به دستش رسانده اند، آنها را بازسازی کرده است».
۲۳- نامههای طبقهبندیشده از جمله خیلی محرمانه را با یک مهر متمایز میکنند درحالیکه در این سند، لفظ «خیلی محرمانه» تایپ شده است.
به این ترتیب روشن است که هدف از انتشار این اسناد، بلافاصله پس از شکست پروژه اعتراضات خیابانی به حکم توماج صالحی، به حاشیه بردن افکارعمومی از اعتراضات جهانی به جنایات اسرائیل در غزه است. اعتراضاتی که نخبگان دانشگاهی در جهان پرچم آن را در دست دارند.
منبع: خبر فوری
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی